قرارمون چی بود؟
ساعته 5 عصر بود که هنوز اسهال استفراغت قطع نشده بود. بابایی رفته بود گنابااد برای معدش پیشه دکترش.من بودم و تو. خوب بودی یعنی حداقل تب نداشتی ساعتا یکی کی گذشتن تا شد ساعته 9.خوابیده بودی.اومدم بالایه سرت دستمو گذاشتم رو سرت.بسمه الله.یه تیکه آتیش. سریع اومدم زنگ زدم به بابا بزرگت بیا ما رو ببر دکتر.دکترتم فقط تا ساعته 9 مطب بود.نمیدونی چه استرسی روم بود. زنگ زدم مطبشو کلی التماس که فقط یک ربه دیگه بمونین تا من خودمو برسونم اگر دکترت میرفت باید میبردمت پیشه پزشک شیفته بیمارستان هر جور بود رسیدیم مطب دکتر وزن کردو دید وزنت از دیشب تا الان 1 کیلو کم شده.سریع گفت آب بدنت کشده شده بستـــــــــــــــــــــری &n...
نویسنده :
مامانی
21:48