شاهزاده من امیرمحمدشاهزاده من امیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک

قرارمون چی بود؟

ساعته 5 عصر بود که هنوز اسهال استفراغت قطع نشده بود. بابایی رفته بود گنابااد برای معدش پیشه دکترش.من بودم و تو. خوب بودی یعنی حداقل تب نداشتی ساعتا یکی کی گذشتن تا شد ساعته 9.خوابیده بودی.اومدم بالایه سرت دستمو گذاشتم رو سرت.بسمه الله.یه تیکه آتیش. سریع اومدم زنگ زدم به بابا بزرگت بیا ما رو ببر دکتر.دکترتم فقط تا ساعته 9 مطب بود.نمیدونی چه استرسی روم بود. زنگ زدم مطبشو کلی التماس که فقط یک ربه دیگه بمونین تا من خودمو برسونم اگر دکترت میرفت باید میبردمت پیشه پزشک شیفته بیمارستان هر جور بود رسیدیم مطب دکتر وزن کردو دید وزنت از دیشب تا الان 1 کیلو کم شده.سریع گفت آب بدنت کشده شده بستـــــــــــــــــــــری &n...
24 آذر 1391

مامان بمیره این روزارو نبینه

سلام پسره مامان دلمم گرفته یه عالمه.مریضی گلم تب داری.داری میسوزی.حالت بهم میخوره و استفراغغغغغغغ من چیکار کنم.منم میسوزم از سوختنه تو امیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر؟ امیر محمده من؟ قرارمون چی بود؟ تو اومدی که به زندگیم رنگ بدی.نه اینکه هرچی رنگه رو ماله خودت کنی و یهو با مریضیت سیاه کنی زندگیمو. دلم گرفته مامان.تو مریضی و من باید مراقبت باشم اما دلم میخواد من مریض باشمو و تو مراقبم باشی. بلند شو  جیغ بزن داد بزن بزن بشکن با اون پاهای کوچیکت بیا لگدم بزن بیا و اون دستایه پنبه ای و سفیدتو مشت کن بزن تو سرم بلند شو وقتی صدات میزنم با از رو ناچاری بازم جوابمو بد...
11 آذر 1391

.........

سلام عسله مامان.امروز 8شهریوره 1391 هستش مامانی و فقط 20 روزه دیگه به میلاده تو فرشته یه زمینی مونده پسره مامان. عسل چشم مامان خوبی؟ پسرکم این روزا خیلی اذیت میکنی.ناراحت نشو ولی دیگه خستم کردی.اصلا غذا نمیخوری.یه روزایی برا خودت یال و کوپال و هیکلی داشتی داش داشیه من ولی حالا یه پسر لاغر و نحیفی که فقط فک میکنه چیکار کنه.کجا فضولی کنه.نگو نهههههههههه میخوای همین الان بهت بگم داری چیکار میکنی؟ طفلی بابا یی تمامه کتاباشو گذاشته تو کارتون که ببریم خونه جدید ولی شما داری با پشتکاره هر چه تمامتر خالیش میکنی امروز از صبح مورتازه من فقط یه پر پرتغال خوردی.احسن مامان جونم تو میتونی تا شب با همون باشی ولی تورو خدااااااا خجالت بکش دیگه.دق کرد...
10 آذر 1391

تولدت مبارک

    صدای یک پرواز  فرود یک فرشته آغاز یک معراج  و شروع یک زندگی تقدیم به کسی که شکفتن هیچ گلی زیباتر از لبخنده او نیست           چشمایه بسته تورو با بوسه یازش میکنم قلب شکسته تورو خودم نوازش میکنم نمیزارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هرچی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطره تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم جایه تو گریه میکنم جایه تو غصه میخورم هرچی که دوست داری بگو حرفایه قلبتو بزن  دلخوشی هات ماله خودت درده دلات برای من من واسه داشتنه تو قید...
10 آذر 1391
1